شاعر می فرماید حال نمی کنی نکن، همینه که هست!
بهله عزیزان؛ خوشبختانه یا متاسفانه، با علاقه و سلیقه شما هم نمی شه چیزی رو عوض کرد؛ مگه اینکه ترکیبات شیرموز صبحونه ـتون یا کانال تلویزیونتون باشه. در مورد اجسام جاندار (که در اینجا انسان هم جزوشون می شه) این مسئله به وضوح بغرنج تر خواهد بود؛ به خصوص در حوزه آدمیزاد. مثالا شما می تونین به سگ مورد علاقه تون یاد بدین که وقتی می گی بشین، بتمرگه سرجاش؛ ولی نمی تونین به آدم مورد علاقه ـتون یاد بدین وقتی همون عبارتو بهش می گین، عینا دستور شما رو اجرا کنه.
در مواقع غیر معقول، گاهی می شه یه آدم رو برنامه ریزی کرد که یحتمل شامل چهارسال اول تولدش خواهد بود. بنابراین وقتی شما یه آدمیزادی رو می بینین که چهار چهار تا سن داره، باس از خواستتون چشم بپوشین و آسه راهتون رو برین که در این حالت، خعلی به نفعتون خواهد بود.
معمولا بنده علاقه ای به خالی کردن غلیانات درونیم رو جانوران زنده ندارم؛ مگه اینکه یه حلزونی باشه که به خاطر اینکه صرفا یه ماهیچه ی لزجی هست، آدم بخواد بگیره و له له ـش کنه. ولی خوب، آدم های اطراف به شدت میل آدمو واس مورد شکنجه واقع شدن بر می انگیزن. یکی به این دلیل که جونور های دور و برت بی دفاع تر از اونی هستن که علاقه تو رو جلب کنن، دوم به این دلیل که آدم ها عموما می تونن دلیلی واس این کار به دستت بدن که بعد ها مورد حملات وجدانت (در این مورد اگه وجود داشته باشه) قرار نگیری.
بگذریم. به هر حال می شه یه آدمو تا سر حد مرگ مورد شکنجه قرار داد بدون اینکه احساس عذاب کرد؛ حتی یه ذره.
میشه یه آدمو تخریب روانی کرد؛ میشه جلوی چشمش بدترین صحنه های زندگیش رو به نمایش گذاشت. می شه از ضعف ها و ترس های بچگیش استفاده کرد و چنان اونا رو جلوی چشمش زنده کرد که زیرپای خودش حوضچه آب گرم درست کنه. میشه، میشه صحنه های وحشت انگیز و غم بار و شرم آور درست کرد؛ صحنه هایی که عزت انسانی رو زیر پا له کنه. ولی فعلا ما کاری به شکنجه روانی نداریم؛ در کل بنده از عزت له شده خوشم نمیاد.
در مواردی مثل مورد من، بیشتر از شکنجه فیزیکی بهره می بریم؛ مواردی که خون به در و دیوار فواره بزنه و بشه درد رو تو چشم های قربانی دید. در حالت کلی، اگه یه مقداری جیغ و داد کنه هم موردی نداره.
میشه یه آدم رو پوست کند؛ ذره ذره و لایه لایه. میشه یه برش با چاقوی آشپزخونه ایجاد کرد و پوست ور اومده رو گرفت و کشید؛ طوری که نقاط یک پیکسلی قرمز رنگ رو روی پوست عمیق و تیره تر زیرین مشاهده کرد که چجوری یکی بعد از دیگری، در بستری کم عمق از پلاسما ظاهر می شن. میشه نقاط یک پیکسلی رو دید که بهم می پیوندن، حوضچه هایی رو درست می کنن و بعد؛ به صورت قطرات غلیظ قرمز رنگ از گوشه بریدگی شره می کنن.
میشه از نوک تیز ناخن استفاده کرد (که متاسفانه بنده ندارم و به احتمال زیاد از ناخن مصنوعی حرارتی استفاده خواهم کرد) و یه نقطه با پوست نازک رو که کمتر در معرض استفاده هست، (مثل پوست کمر یا روی بازو) با نوک ناخن خراشید. به احتمال زیاد اول تو چند ثانیه ی اول مثل خارش به نظر می رسه؛ ولی باقی رو مطمئن نیستم. احساس کلافگی، سوزش و بی حس شدن اعصاب محل تحریک رو میشه پیش بینی کرد. چند دقیقه دیه ادامه دادن کافی خواهد بود برای ایجاد زخم و بعد، قربانی می مونه و یه زخم رو به گسترش که میشه پوست گوشه هاش رو کند یا با آب شور تزیین کرد.
میشه از رنده استفاده کرد؛ اره مویی، کاتری که مدتها در معرض استفاده در جوار چسب قطره ای و یونولیت و مقوا بوده، حتی چاقوی کره خوری. لازمه که وسایل نسبتا کند و تا حد امکان کثیف باشن؛ اینجوری می تونین مطمئن باشین که حتی اگه بر اثر شکنجه جان به جان آفرین تسلیم نکرد، بر اثر عفونت چنین کاری کنه.
میشه از اسلحه کمری استفاده کرد (البته اگه اینقد پول دارین که اسلحه کمری بخرین و طبیعتا، اون قد سن یا پارتی دارین که مجوز اسلحه ی کمری رو بگیرین) و دونه دونه انگشت های پا و دست رو توی لوله ش فرو کرد و ماشه رو کشید. شخصا پیشنهاد نمی کنم؛ چون هیکلتون و یحتمل، لوله اسلحه تون به گند کشیده می شه. ولی خوب، به صحنه های ما وقع حادثه می ارزه.
میشه از وسیله ی هسته در اوردن آلبالو (اگه چنین چیزی دیده باشین چون بنده تصویر دقیقشو در دسترس ندارم) استفاده کرد؛ طوری که اونو تو گوشه ی چشم قربانی فرو ببرین و با بیرون کشیدنش، محتویات چشم و رگ های خونی پشت اون رو هم بیرون بکشین. میشه با همون وسیله، زبان قربانی رو سوراخ کرد یا اون رو با کارآیی سیخک بلندی که داره توی گوش قربانی فرو کرد یا هزارتا کار جالب دیه انجام داد. در کل، مطمئنم که از صحنه ایجاد شده روبرو می تونین خعلی لذت ببرین.
میشه یه دیگ روغن داغ جوشیده آماده کرد؛ بعد فقط یه ناحیه کوچیک، تاکید می کنم، فقط یه ناحیه کوچیک مثل دماغ یا چشم یا شست پای قربانی رو توی اون فرو کرد. همزمان، می تونین از مراحل ذکر شده قبلی برای زجر بیشتر استفاده کنین. میشه با استفاده از قابلمه و چکش پدرتون، نمایش جالبی از صدا و موج های فیزیکی رو روی سر قربانی اجرا کنین، یا از هر کدوم به تنهایی استفاده های خلاقانه تری بکنین.
در کل، آدم های کاربرد های زیادی دارن که بنده همه رو ذکر نمی کنم؛ به این دلیل مهم که حوضچه های خلاقیت و بینش همه جانبه تون خشک نشه. یک سری از کاربرد ها رو هم کلا به زبون نمیارم، چون عقیده ای به خشونت ندارم.
بهله، عزیزان؛ می فرمودم.
آدما مثه آهنگ در حال پخش تو ام پی تری پلیرتون نیستن که با اشاره انگشتتون اونا رو جلو و عقب ببرین؛ صداشون رو کم و زیاد کنین یا احیانا، با آهنگ بعدی عوضشون کنین. خیر، اصن اینقد مدرن نیستن. وقتی به ذات هر کدومشون نیگا کنی، صرفا یه چیز قدیمی و کهنه دارن؛ یه چیز عوض نشدنی. بهتر بخوام بگم، اونا مثه نوار کاست می مونن؛ در حال پخش ابدا جلو و عقب نمی رن، موقعی که بخوایین دورشونو تند یا کند کنین یا احیانا از یه قسمت رد شین، یا خش می افتن، یا گیر می کنن یا گره می شن. صداشون بلند و کوتاه نمی شه مگر با تغییر وسیله ی پخش کننده شون، و مواقعیم که بخوایین آهنگو عوض کنین، باید نوار رو بیرون بیارین و با نوار بعدی عوض کنین. فرایندی که در طی اون به ناچار هم اسم نوار قبلی، و هم مشخصات نوار جدید دیده می شه. به همین دلیله که آدما اینقد کسل کننده هستن. همین کسل کنندگی یکی از عواملیه که اجازه نمیده شما چیزی رو از رو یه نوار ضبط شده پاک کنین و چیز جدیدی روش بریزین؛ اونا یکبار مصرف هستن.
هیچ وقت نمی شه از نوار کاست مصرف شده دوباره استفاده کرد؛ نمی شه قسمتی رو که خش افتاده دوباره گوش کرد. اگه شما نوار کاستتون رو از پنجره پرت کنین بیرون و احیانا تو اون موقع یه موتور از روش رد شه، بعیده که بتونین دوباره اونو بذارید تو ضبط صوتتون و از چیزی که پخش می کنن لذت ببرین؛ صرفا به این خاطر که همه ی چیزی که اونا برای گفتن داشتن تغییر کرده تا آخر عمرتون. و متاسفم که باید بگم تبدیل شده به یه سری آوای ناهنجار غیرقابل فهم.
+ نتیجه گیری بر عهده ی خودتون می باشد، دوست عزیز. این همه بنده توصیف کردم، یه ذره از اون فسفرایی که احتکار کردین بسوزونین، بد نمیشه. ملت تو آفریقا از کمبود همین مواد معدنی در حال مرگن.
+ اگه حال نمی کنی نکن، همینه که هست!
نظرات شما عزیزان:
پرونده بسته شده در سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:
,
ساعت
20:57مجرم ArseniC
| |